علی رضایی | شهرآرانیوز - معمولا زمانی که حرف از ویژگیهای یک بازی جذاب میشود، ذهن ما خیلی سریع به سراغ طراحی گرافیکی چشمگیر میرود. اما همیشه برای جذب کاربر و ارائه یک تجربه دل نشین، نیازی نیست که سازندهها به سراغ بازیهایی با گرافیک پیشرفته و ارائه جهانی باز با مراحل متعدد بروند. بعضی وقتها میتوان با سادهترین المانها هم مخاطب را سرگرم کرد. اینکه بتوانید از منابع خود بهترین استفاده را بکنید، موضوعی است که در توسعه یک بازی اهمیت زیادی دارد. از بهترین نمونههای این نوع بازی ها، عنوان Inmost است که در فضایی با گرافیک پیکسلی جریان دارد. چشم ما در سالهای گذشته آن قدر به بازیهای با گرافیک خوب عادت کرده است که شاید وقتی اول کار وارد بازی میشوید، کمی توی ذوقتان بخورد، اما Inmost فقط به چند دقیقه زمان احتیاج دارد که تجربه بی نظیر و دوست داشتنی خود را نشان بدهد و شما را در تجربه لذت بخشش غرق کند.
روایتی از غم و امید
داستان بازی در جهانی میگذرد که غم و شادی در آن مرده است. مدت هاست که مردم در دنیای تاریک خود با درد و رنج زندگی میکنند و نمیخواهند اتفاقات گذشته را فراموش کنند. فراموش نکردن گذشته سبب میشود مدام خود را سرزنش کنند. از طرفی جهان دیگری هم وجود دارد که در آن تاریکی و غم در ظاهر موجوداتی پلید نمایش داده میشود. استودیو هیدن لیر گیمز ۳ شخصیت داستانی را طراحی کرده است که بازیکنان در جریان ۲۹مرحله مجزا در نقش این شخصیتها قرار میگیرند تا داستان بازی را در ۲ جهان مختلف پیش ببرند و در انتها، به یک نقطه مشترک برسند. بازی در بخش روایت داستانی و نمایش یک جهان غم انگیز و فرورفته در درد و تاریکی، به بهترین شکل ممکن عمل کرده است و داستانی درگیرکننده را روایت میکند. در Inmost بازیکن در نقش یک شوالیه، مرد و دختری تنها قرار میگیرد. شوالیه داستان با کشتن نیروهای تاریک و جمع آوری آیتمهایی نورانی، هیولای تاریک بازی را از خود راضی نگه میدارد. این درحالی است که دخترک داستان، مدام با عروسک خود صحبت میکند و در خانهای زندگی میکند که اصلا مهرومحبت در آن معنی ندارد و ترس و رنج، چیزی است که دخترک در گوشه وکنار خانه آن را تجربه میکند.
سومین شخصیت هم یک مرد تنهاست که سعی میکند در جهان بازی زنده بماند و راهی برای رهایی از شرایطی که در آن قرار گرفته است، پیدا کند. بهترین روایت داستان مربوط به مرد و دختر است و شوالیه، شخصیتی است که گروه سازنده خوب روی آن مانور نداده است. در حالت کلی، ایده داستان Inmost به گونهای است که میتواند شما را نزدیک به ۳ ساعت سرگرم کند و وجود یک راوی برای داستان سرایی شوالیه و مرحله انتهایی داستان، موضوعی است که بیش ازپیش داستان کلی بازی را جذاب جلوه میدهد.
۳ گیم پلی متفاوت
نکتهای که Inmost در آن به بهترین شکل ممکن شما را سرگرم میکند، گیم پلی است. هر یک از ۳ شخصیت بازی گیم پلی مخصوص به خود را دارند که با ساختار آنها هم خوانی بسیار خوبی دارد. دخترک داستان، به دلیل سن وسال کمی که دارد، نمیتواند سلاحی برای مبارزه کردن به دست بگیرد، برای بالارفتن از سادهترین نقاط هم به یک جعبه یا صندلی نیاز دارد. همچنین در کشیدن صندلی و برداشتن آن هم سرعت عمل پایینی دارد. این درحالی است که مرد تنهای جهان Inmost، قادر به پریدن و راحت بالارفتن از محیطهای مختلف است، اما هیچ تجربهای در جنگیدن و مبارزه کردن ندارد. ازاین رو نیروهای تاریک بازی را باید با انجام سکوبازیهای مختلف پشت سر بگذارید. همچنین در طول بازی آیتمهای مختلفی را پیدا میکنید که پیشرفت در بازی را برای شما سادهتر میکند.
شوالیه هم دارای گیم پلی مخصوص به خود است. او دارای شمشیری است که ازطریق آن دشمنان خود را از بین میبرید و یک قلاب هم دارد تا بتوانید از محیطهای مختلف بالا بروید. این درحالی است که به علت وجود لباس جنگی سنگین خود، قادر به پریدن نیست. به عبارتی هر ۳ شخصیت در طول مراحل خود کارهای معمول و یکسانی را انجام میدهند، اما به علت نوع روایت داستان، مدام درحال چرخش بین شخصیتها هستید و همین سبب میشود که هربار با چالشهای جدیدی روبه رو شوید. به طور کلی سازندگان بازی سعی کرده اند به واسطه ۳ شخصیت، ۳ گیم پلی متفاوت را ارائه دهند و به نظر میرسد این کار به بهترین شکل ممکن انجام شده است.
معجزه با پیکسلها
صداگذاری و گرافیک بازی Inmost ۲ ستون اساسی در روایت این بازی به شمار میآید. پیکسل آرت بازی در قاب تصویر، چیزی فراتر از چیدمان چند پیکسل در کنار همدیگر است. بعضی انیمیشنهای بازی به حدی جزئیات دارد که مدام از خود سؤال میکنید که چطور چنین تصویری در قالب پیکسل آرت به نمایش درآمده است. برای مثال در صحنهای از بازی که شوالیه به گوشهای پرتاب میشود و روی زمین غلت میخورد، شاهد جزئیات گرافیکی چشمگیری هستیم و همین مسئله باعث شده است که تصویر، همگام با موسیقی بازی به قصه گویی بپردازد. در القای فضای ترس در محیط هم میتوان گرافیک پیکسل آرت بازی را یکی از دلایل ایجاد این فضا دانست. موجودات ترسناک دنیای بازی Inmost چه در نحوه حرکت کردن و چه از لحاظ شمایل ظاهری، با جزئیات خاصی طراحی شده اند و حتی محیط بازی نیز از این قاعده مستثنا نیست. کافی است در راهرو نمناک و پر از تارهای عنکبوت درحال فرار باشید تا سنگینی شخصیت خود را در هنگام دویدن احساس کنید و این حس فقط به وسیله پیکسل آرت و به سادگی به شما القا میشود.
صداگذاری بازی در برخی قسمتها فراتر از یک اثر مستقل به نظر میآید، به عنوان مثال در صحنهای که دختربچه داخل پیانو پنهان شده است، شما با یک موسیقی پیانو در پس زمینه مواجه خواهید بود که محیطی آرام را برای شما به تصویر میکشد، اما به محض اینکه از پیانو خارج میشوید و روی کلاویههای پیانو میافتید، افکت صدای پرت شدن شما روی پیانو باعث میشود در جایتان میخ کوب شوید. در ابتدای بازی اشاره میشود برای درک بهتر دنیای Inmost از هدست استفاده کنید. این حس را زمانی بیشتر درک میکنید که درحال کندوکاو محیط زیر باران باشید. صداگذاری قطرات باران طوری است که به خوبی نمناک بودن محیط را به شما القا میکند.
یک تجربه متفاوت
بازی Inmost داستانی بسیار غمگین درباره غم ازدست دادن، ندامت و امید را بیان میکند. داستان به صورت استعاری بیان میشود و در پایان بدون تلاش برای مبهم ماندن، جواب همه سؤالهای شما را میدهد تا هیچ نقطه ابهامی در داستان بازی باقی نماند. با وجود اینکه تأکید اصلی سازندگان بر داستان بوده، قسمت گیم پلی هم کاملا مقبول و سرگرم کننده است که دلیلی میشود تا با کمال میل بازی را به پایان برسانید. علاوه بر این، طراحی گرافیکی خیره کننده را که در عین سادگی ظاهری به بهترین شکل ممکن انجام شده است نیز به توصیفات قبلی اضافه کنید تا با عنوانی روبه رو شوید که ارزش تجربه را دارد و تا مدتها در ذهن باقی میماند.
تریلر بازی Inmost